بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

قصه­ های مرتبط با تو،  سه دسته­ اند: یکی از جنس مباهله که پشتوانه حقیقت را به رخ می­کشند(حجت یافتن و به حجت رساندن )؛ یکی از جنس عبرت(عبرت دیدن و عبرت بین ساختن) و سومی از جنس اراده خدا بر غلبه موسی(ع) بر فرعون(همراستا شدن و همراستا کردن) که بیشتر از جنس وعده­ اند و کارشان زیر و رو کردن است.

قصه­ تو به روایت نوع اول، امشب برایم نزدیکتر شده.

 

فرقی نمی­کند . بر مصدر امور نشسته باشی و فرماندهی سپاهیانت کنی، در مسجد کوفه بر کرسی قضاوت بنشینی یا.سالیان سال در پرده غیبت باشی؛ که این پرده را جای دوری نیاویخته ­اند.جایی است میان آدم­ ها و حضوری است میان ما.

امیر هم که آن سالها بر کرسی می­ نشست، اصلی ترین کارها را مخفیانه انجام می­ داد.مخفی که نبود.مهدی بود.مهدی در میان مردم.

شب­ها نان و خرما پشت در خانه بتیمان می­ گذاشت و سنگ صبور بد و بیراه­ هایشان به زمانه و حکومت می­ شد.کسی نمی­ دانست این ناشناسِ شب، سرشناس ­ترین مرد روز است. امیر شب­ها را دوست می­ داشت چون، شب اگر چه تاریک است.تسلیم است.

مخفی که نه مهدی که باشی، همه چیز تسلیم توست روز و شب هم ندارد.که روزهم پرده­ ای است برای به جلوه درآمدن حقیقت شب.

خورشیدی که پشت ابر باشد، فقط خورشید نیست، مهر و ماه است یکجا.امیر که شب­ها مهدی بود، لابد تو هم امیر روزهایی و روزگار تسلیم توست.


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها