بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

انسان­ها در طول زندگی خود شاهد حقیقت هستند. از آن عکس­برداری می ­کنند، به خاطر می­ سپارند و اگر جای دیگری آن را دیدند با چیزی که پیش خود دارند مقایسه می­ کنند. بعد می­ توانند بگویند این همان چیزی است که من قبلاً دیده ­ام. انگار هر حقیقتی دو نسخه داشته باشد: نسخه­ ای که نزد شاهد است و شاهد آن را می ­شناسد و نسخه ­ای که در زندگی قابل مشاهده است. نسخه دوم حقیقت، خودش سراغ شاهد می­ آید؛ و شاهد اگر با انصاف باشد، تأییدش می ­کند؛ لازم باشد، به دیگران هم می ­گوید که درست، همین است. اما اگر شاهد بی انصاف باشد، بعضی وقت­ها خودش را مخفی می­ کند تا با چیزی که باید تأییدش کند، روبرو نشود، گاهی نیز خود را آشکار می­ کند اما با دروغ، آن را انکار می­ کند.

قرآن کتاب خداست. مسلمان­ها قرار است آن را تصدیق کنند؛ یعنی به وجدانشان که برگشتند، ببینند این نسخه از حرف­ها، همان گم شده آنهاست که تصویرش را پیش خود دارند. به همین دلیل است که به آن ایمان آورده ­اند. قرآن مؤمنان را آرام می­ کند چون، نسخه­ ای از همان حرف­هایش را به شکل احساسی از نیاز و خواستن، در درون خود دارند. محمد مردم را با کتاب آشنا کرد؛ با گمشده ­ی پیدا شده­­ ی زندگی شان. محمد می ­خواهد قرآن در زندگی مردم گشوده باشد، تا حقیقتی به نام کتاب گشوده بماند. آن نسخه ­ای که همیشه پیش ماست و ما با آن می­ توانیم حقیقت را بشناسیم، کتاب است. کسی که کتاب در زندگیش گشوده شود، برای ایمان داشتن، نیازی به معجزات عجیب و خارق العاده ندارد. او نیازش را می­ بیند و پاسخ به آن را که در کتاب خداست، مشاهده می ­کند. آنگاه می ­گوید شهادت می ­دهم که خدای بلندمرتبه و بزرگ راست گفته است. محمد وقتی می­ گوید کتاب، منظورش همین است.

او از اولش هم، فقط نوشته­ شدن چیزی به وسیله کاغذ و مرکّب را کتاب نمی­ دانست؛ هر چند به همین نوشتن که با قلم روی کاغذی از جنس پوست، یا حتی تکه­ای از استخوان پهن یاد داده می ­شود، اهمیت می­ داد. چون خود این کار هم به شناختن کتاب و وارد شدنش به زندگی کمک می­ کند.

اکنون افراد زیادی هستند که قرآن را به شکلی که نازل می ­شود و محمد راهنمایی می­ کند، می­ نویسند؛ با این وجود، محمد هیچ صفحه­ ای را برای نوشتن مناسب ­تر از سینه و حافظه انسان­ها و به ویژه اعمال و رفتارهای آنها نمی­ داند.  او نخواست و هرگز هم اجازه نداد قرآن روی کاغذی نوشته شده باشد که آن را در صندوقچه ­ای بگذارند و درش را قفل کنند و کلیدش فقط دست عده ­ای معدود باشد. این معامله ­ای بود که مسیحیان و یهودیان با کتاب کردند. کتاب باید دست همه باشد و با سواد و بی­ سواد آن را بخوانند تا بتوانند در واقعیت زندگی، مثل یک شاهد با انصاف، تصدیق و امضایش کنند.

هر کسی کتاب را بهتر می ­فهمد، به محمد و اهل بیت او نزدیک تر است. چون آنها برای رسیدن به هدف ­های بزرگ، گم­شده پیدا شده او هستند. محمد و اهل بیت او، اتفاقات عادی و روزمره ­شان هم منطبق با کتاب و اصلاً خودِ کتاب هستند. هر روز یک اتفاق جدید. یک روز خبر افطار سه روزه علی و خانواده ­اش با آب و دادن غذایشان به مسکین و یتیم و اسیر؛ و بعد نازل شدن سوره انسان، روز دیگر یک دیدار معمولی و سلام و علیک­ شان با یکدیگر که آنقدر مهم شد که گفتند این ماجرا همه جا نقل شود، چون تأثیرش بر انسانها می ­تواند گرفتاری­ ها را برطرف کند. مسجد پیامبر و خانه اهل بیتش محلی شده است برای به وجود آمدن حکایت­ های حقیقی از جنس چیزهایی که در قرآن هست.


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها